تا حالا شده کتابی رو بخونی. خیلی دوسش داشته باشی. از خوندن هر صفحه اش و هر خطش لذت ببری.

لذت که میگم منظورم اینه که غرقش بشی اصلا یه حالی باهاش بکنی که نگو. باهاش بری تو حالت خلسه. خلسه ی واقعی ها.

وقتی سر کاری و یا وقتی هر جایی هستی و نمی تونی کتابه رو بخونی بهش فکر کنی و یه حاله خوشی بهت دست بده.در انتظار لحظه ی خوندن کتاب باشی.

من شده.

به یه چندتایی کتاب برخوردم که همینطور بوده برام.

میخونمش. آروم آروم و شمرده میخونمش بعد قسمتهای جلوتر کتاب که میرم، می گم انگار باید برگردم عقب دوباره بخونم. حس میکنم هنوز برام لذت داره و این چرخه همینطور تکرار میشه.

کتاب تموم نشده، برمی گردم و دوباره می خونمش و دوباره و دوباره. و حالا من موندم و دوباره یک کتاب اینطوری. این یکی رو هیج جوره نتونستم تا آخرش برم از بس خوبه. حالا موندم که چطوری خودمو راضی کنم که برم صفحه هایه جلوتر رو هم بخونم. برم تا آخرش بخونم. تا صفحه ی آخر کتاب.

هنوز که نتونستم.