۷ مطلب با موضوع «همینطوری ها» ثبت شده است

بیهوده گی

بعضی وقتا، وقتی میخوام یه کاری رو انجام بدم و نیاز داره که اولش کمی بهش فکر کنم. تخمین میزنم که شاید حدود یک ساعتی وقتم رو بگیره.

اما وقتی واردش میشم چنان منو درگیر میکنه که طول کشیدنش رو متوجه نمیشم و میبینم که مثلا به جای یک ساعت یک هفته منو درگیر خودش کرده و من رو از کارهای ضروری دیگه ام غافل کرده.

البته معمولا از اون یک هفته وقفه و زمان، اون کار بخصوص معمولا بیش از 3-4 ساعت وقت نیاز نداشته، ولی من با تعلل کردن هایه زیاد و اولویت نداشتن کارهام، متاسفانه این همه زمان رو تلف میکنم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ebrahim

کار جدید

وقتی میخوام یه کار جدیدی انجام بدم. یه کاری که قبلا هیچ جوریش رو انجام ندادم یعنی برام جدیده جدیده، دست و دلم می لرزه. خیلی سختم میشه.

میرم هزارتا کار دیگه میکنم ولی به سراغ اون کاری که باید برم نمیرم با اینکه هیجان و شوق هم براش دارم.

خلاصه خیلی وقتا از بس پشت گوش میندازم و از بس میرم سراغ کارهای دیگه، روزها پشت سر هم رد میشه و من هنوز یک قدمم برا کار جدیدی که قرار بوده انجام بدم برنداشتم.

البته خوشبختانه همیشه اینطور نمیشه، ولی بدبختانه خیلی از وقتها همینطور میشه.

الان هم دوباره تو همون موقعیت قرار گرفتم و همه کاری دارم میکنم غیر از اونی که باید بکنم.

اما اینجا هم نوشتم که دیگه فراموشم نشه و حتما حتما کارم رو، کار جدید و متفاوتم رو با همه ی استرسی که برام داره شروع کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim

زمستون

زمستون هم داره می یاد.

حتما میدونستید نیازی به گفتن من نبودsmiley.

اما میدونید زمستون هم برا خودش زیبایی های خاص خودش رو داره و همینطور لذت های خودش رو.

مثلا شبها که سرده و بلند، دور هم نشستن با چند تا دوست خوب لذت داره.

ویا کتاب خوندن توی سکوت و توی خونه ی گرم با همراهی یک لیوان چایی داغ.

و یا حتی دیدن یک فیلم خوب، یه فیلم از یه کارگردان خوب، یه فیلم آروم و پر از صحنه هایه زیبا و حتی هر از گاهی دیدن یه فیلم اکشن پر هیجان از نوع فیلمهای کریستوفر نولان.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim

مهمانی رفتن

وقتی آدم مهمونی خانوادگی-فامیلی میره با یه سری آدم دور هم جمع میشه و ساعاتی رو باهاشون میگذرونه که معمولا هیچ وجه اشتراکی باهاشون نداره به جز قوم و خویشی.

یعنی ادمهایی که دور هم جمع میشند به احتمال زیاد نه علایق مشترکی دارند نه سطح سواد نزدیک به همی دارند نه دنیا رو یه جوره خاصی میبینند، نه معمولا چیزی از هم یاد میگیرند و نه خیلی چیزای دیگه. فقط و فقط وجه اشتراکشون خویشاوندی با هم دیگه اس.

یکیشون خاله ات، یکیشون پسر عموت، یکیشون پسر داییت، اون یکی دختر عمه و همینطور اقوام دیگه.

برای همین من با مهمونی های خانوادگی زیاد حال نمی کنم و تا اونجایی که بتونم به این مهمونی ها نمیرم ولی عوضش مهمونی با دوستان و رفیقارو خیلی دوس دارم چون دوست هامو تو اون مقطع خاص خودم با آگاهی انتخاب کردم و معمولا ساعتی با اونها نشستن برای من بسیار خوشایند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim

چایی

آب داخل کتری به جوش آمد.بخار از سوراخ ها و منافذی که پیدا میکند به بیرون کتری پرواز می کند.

چایی داخل قوری دم می آید.دم آمدن یعنی چایی حرارت و وقت کافی داشته است تا به طعم خوب و رنگ دوست داشتنی برسد.

پس چایی دم می  آید.

آن را داخل لیوان میریزم.

چندین انتخاب دارم برای شیرین کننده ی چایی.قند، پولکی و خرما و شاید هم تلخ.

به یاد قهوه افتادم، تلخی قهوه. اما تلخی قهوه متفاوت است. شدتش بیشتر ولی خوردنش، تلخِ تلخ، دوست داشتنی تر است.

حالا بخار از توی لیوان چاییِ گذاشته شده بر روی میز، بلند میشود.چه بازی زیبایی دارد بخار چایی بر بالای لیوان.

منتظر ماندن برای خنک شدن چایی، خود لذتی دیگر است همراه با بخار و گرما و عطر چایی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim

تصمیم

امروز ساعت 11:30 صبح از خواب بیدار شدم.نیم ساعت مانده به ظهر.

کمی در رختخواب ماندم و فکر کردم.

ظهر شد.بلند شدم.ناهار خوردم.

ناهار که تمام شد سر میز ماندم، دوباره کمی فکر کردم. نگاهم خیره به روی قسمتی از میز و فکر میکردم.

بلند شدم. تصمیمم را گرفته بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim

چرا نوشتن؟

برای من همیشه گیج و گنگ، فکر میکنم نوشتن خوب باشه کمی این ذهن مشوش و به هم ریخته ام توی دستم می یاد و آرومش می کنم حتی برای مدت کوتاهی.

وقتی می نویسم ذهنم مجبور میشه یه توقف کوتاهی بکنه و فقط درباره ی معدود مواردی شروع به تحلیل کنه در نتیجه منم میتونم بهتر درباره ی چیزایی که تو زندگیم میخوام داشته باشم تصمیم بگیرم و فکر کنم.

کمتر گیج و گنگ باشم و بیشتر برای خودم شفاف تر باشم.

برای همین دارم مینویسم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ebrahim