امروز ساعت 11:30 صبح از خواب بیدار شدم.نیم ساعت مانده به ظهر.
کمی در رختخواب ماندم و فکر کردم.
ظهر شد.بلند شدم.ناهار خوردم.
ناهار که تمام شد سر میز ماندم، دوباره کمی فکر کردم. نگاهم خیره به روی قسمتی از میز و فکر میکردم.
بلند شدم. تصمیمم را گرفته بودم.
برای من همیشه گیج و گنگ، فکر میکنم نوشتن خوب باشه کمی این ذهن مشوش و به هم ریخته ام توی دستم می یاد و آرومش می کنم حتی برای مدت کوتاهی.
وقتی می نویسم ذهنم مجبور میشه یه توقف کوتاهی بکنه و فقط درباره ی معدود مواردی شروع به تحلیل کنه در نتیجه منم میتونم بهتر درباره ی چیزایی که تو زندگیم میخوام داشته باشم تصمیم بگیرم و فکر کنم.
کمتر گیج و گنگ باشم و بیشتر برای خودم شفاف تر باشم.
برای همین دارم مینویسم.